ارسال شده توسط بادام تلخ در 87/1/11:: 1:36 عصر
آدم ها هر روز و هر روز میان توی دنیات و میرن بیرون...
یه روز یه نفر میاد توی دنیات، بعد آروم یه گوشه میشینه...
به مرور پر رنگ و پر رنگتر میشه، خیلی زود و بدون اینکه متوجه بشی کل دنیا تو میگیره... همشو... تمام روز های خوب و بدت رو... تمام لحظات و حتی تمام افکارت باهاش پر میشه...
روزهای خوب و بد میان و میرن...
یه روز صبح پا میشی... چشم هاتو باز میکنی میبینی وسط بیابونی، تا هر جا که چشم کار میکنه...
سیاهی تنها رنگ قابل دیدنه... دلتنگی تنها چیزیه که حس میکنی... تنهایی هم دمت میشه...
دنیات خالیه خالی شده... نابود شده، بوی مرگ میدی...
منگِ منگی... چند لحظه ای که گذشت تازه متوجه میشی اونی که دنیای تو بوده رفته!
کلمات کلیدی :
نظر